کیان مهرکیان مهر، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

کودک بهشتی

آدمی پیدا کنید می خواهم سجده کنم

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمی داشت ... گفتم : ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند ... شیطان گفت : خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد ! گفتم : ... به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا را به سینه می زنی؟ گفت : من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم . دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به دهها وسوسه پنهانی انجام می دادم ، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام می دهند.اینان را به شیطان چه نیاز است؟ شیطان در حالی که بساط خود را برمی چید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت :  آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمی دانستم که نسل...
29 شهريور 1393

به خودت هم نگاهی بنداز

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود ،   دوم اینکه سیگار می کشید   و سوم اینکه تهوع آور بود چون در آن سن و سال زن داشت !  چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم و تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد .                   ( دکتر شریعتی )             &nbs...
20 مرداد 1393

مواظب خودت باش

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمی گرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمی گرده.. به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏ برد و از میانشان می‏ گذرد از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد . به یک‏جایی ا...
20 مرداد 1393

قدر خانواده ات را بدان

با مردی كه در حال عبور بود برخورد کردم اووه !! معذرت میخوام ... من هم معذرت میخوام  , دقت نکردم ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه  , خداحافظی كردیم و به راهمان ادامه دادیم  اما در خانه با آنهایی كه دوستشان داریم چطور رفتار می كنیم    كمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام كنارم ایستاد همینكه برگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه برو كنار “     قلب کوچکش شکست و رفت   نفهمیدم كه چقدر تند حرف زدم   وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:  وقتی با یك غریبه برخورد...
2 تير 1393

نامه یک مادر به فرزندش

  فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن. اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم. اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم . اگر زمانی را برای تعویض من میگذاری با عصبانیت این کار را نکن و به یاد بیاور، وقتی کوچک بودی، من نیز مجبور می شدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم. برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برای...
2 تير 1393

نقطه ضعفهای کیان مهر

1- خواستن شیر با التماس 2- دده رفتن (بیرون رفتن) 3- آب بازی 4- آویزون شدن به جارو برقی  5- شن بازی   که البته مورد اول رو به هرچیزی توی دنیا ترجیح می ده.   ...
1 تير 1393

شیرین کاریهای کیان مهر در حالت هیجان

- آغاز هیجان : تی تی کردن و خندیدن    - درحالت هیجان : یک دو ده (واسه همه بجز مامان) - یک دو ته و در واقع منظور از  « ته »همون «سه »هست (واسه مامان) - دور خود چرخیدن و رقصیدن     - اوج هیجان: راه رفتن و دویدن با چشمای بسته             ...
1 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک بهشتی می باشد